به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

23

بعد از این همه سال امروز که یه روز سرد و آفتابی بود دلم می‌خواست بودی و با هم می‌رفتیم قنادی فرانسه تو خیابون انقلاب، اما تو نیستی مثل همیشه. 

22

رنجی که می کشیم اینقدر عمیق و کشنده هست که هر دو سکوت کردیم.